۲۸خرداد
خون رنگتر ندیده ام از رنگ پرچمت
خونم حلالت ای به فدای تو و غمت
من حلقه حلقه گریه کنم در عزای تو
با حلقه های کوچک زنجیر ماتمت
خون رنگتر ندیده ام از رنگ پرچمت
خونم حلالت ای به فدای تو و غمت
من حلقه حلقه گریه کنم در عزای تو
با حلقه های کوچک زنجیر ماتمت
باز
از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی
بار دگر از هیجان لبریز است
بحر
آرام دگرباره خروشان شده است
ساحل
خفته پر از لؤلؤ و مرجان شده است
دشمن
از وادی قرآن و نماز آمده است
لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است
آفریدند تو را تا که مسیحا باشی
همه چون خادم دربار و تو آقا باشی
آفریدند تو را از طبَق گریهی نور
تا که جانسوزترین واژهی دنیا باشی
دودلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و اسم و را بنویسم
همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم